کد مطلب:315065 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:293

نگاهی به آیه ی تبلیغ
یكی از مهم ترین آیه هایی كه در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده، آیه ی تبلیغ است. اینك به گفتاری زیبا در این مورد توجه فرمایید:

آیه ی شریفه ی:

(یأیها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس) [1] .

«ای پیامبر! ابلاغ كن آنچه را فرود آمد بر تو از پروردگارت و اگر نكنی، نرسانده باشی پیام او را و خدا نگه می دارد تو را از مردم.»

در روز غدیرخم در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است. [2] .

از این آیه ی كریمه استفاده می شود؛ آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در شأن نزول آیه مأمور به تبلیغ آن شده، دارای دو جهت بوده است:



[ صفحه 90]



اول: آن كه به مرتبه ای از اهمیت است كه خداوند متعال می فرماید: «اگر نكنی تبلیغ رسالت نكرده ای».

دوم: آن كه در این تبلیغ، خدا نگه دار توست، كه روشن می شود اظهار آنچه به تبلیغ آن مأمور شده است، كید منافقینی را در پی دارد كه از اهل كتاب، ظهور آن حضرت و توسعه ی حكومتش را شنیده بودند و به طمع رسیدن به این مقام، به آن حضرت گرویده بودند، و چنین امری از معانی مولا جز ولایت امر امت نخواهد بود.

خطیب بغداد از ابی هریره روایت كرده كه گفت:

كسی كه روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد برای او روزه ی شصت ماه نوشته می شود، و آن روز غدیرخم است، چون نبی صلی الله علیه و آله دست علی بن ابی طالب علیهماالسلام را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنین هستم؟

گفتند: بلی یا رسول الله!

فرمود: هر كس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.

عمر بن الخطاب گفت: بخ بخ یا ابن أبی طالب! صبح كردی مولای من و مولای هر مسلمانی شد.

پس خدا این آیه را نازل كرد كه:

(الیوم أكملت لكم دینكم) [3] .

آنچه اكمال دین و اتمام نعمت خدا به اوست و دین اسلام به او پسندیده ی خدا می شود، تعیین معلم و مجری احكام خداست.



[ صفحه 91]



شبلنجی در «نور الابصار» [4] می گوید:

«امام ابواسحاق ثعلبی در تفسیر خود نقل كرده است كه از سفیان بن عیینه سؤال شد از قول خدای تعالی:

(سأل سائل بعذاب واقع) [5] .

سائلی سؤال كرد به عذابی كه برای كافرین فرود آید.

كه این آیه در شأن چه كسی نازل شده است؟

گفت: از مسأله ای سؤال كردی كه كسی قبل از تو از من سؤال نكرده، پدرم از جعفر بن محمد از پدرانش مرا حدیث كرد كه چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به غدیرخم به مردم ندا داد، و اجتماع كردند، دست علی علیه السلام را گرفت و گفت:

من كنت مولاه فعلی مولاه.

پس در شهرها شایع شد، و به حارث بن نعمان فهری رسید: او نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا محمد! به ما امر كردی كه شهادت بدهیم به وحدانیت خدا و رسالت خودت، از تو پذیرفتیم، امر كردی كه پنج نماز بخوانیم، قبول كردیم، امر كردی به زكات، پذیرفتیم، امر كردی رمضان را روزه بگیریم، قبول كردیم، ما را به حج امر كردی، پذیرفتیم، بعد به آن راضی نشدی تا دست پسرعمت را گرفتی، كه او را بر ما فضیلت بدهی و گفتی: «من كنت مولاه فعلی مولاه» آیا این از توست، یا از خدای عزوجل؟

پیامبر فرمود: و الذی لا اله الا هو! همانا این از خداوند عزوجل است.

حارث بن نعمان رو به مركبش رفت كه سوار شود، گفت: بارالها! اگر آنچه محمد می گوید حق است، بر ما سنگی از آسمان، یا عذابی دردناك بفرست.



[ صفحه 92]



هنوز به مركبش نرسیده بود كه خداوند عزوجل سنگی بر او زد و بر سرش فرود آمد و از طرف دیگر بیرون آمد، و او را كشت، پس این آیه را خداوند عزوجل نازل كرد:

(سأل سائل بعذاب واقع - للكافرین لیس له دافع - من الله ذی المعارج) [6] .

«سائلی سؤال كرد به عذابی كه برای كافرین فرود آید، كه برای آن دافعی نیست، از خداوندی كه صاحب معراج هاست».

تردیدی نیست كه مردم از فضایلی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای علی علیه السلام بیان كرده بود، خبر داشتند، آنچه برای افرادی مانند حارث بن نعمان تازگی داشت و در شهرها منتشر شده بود، و فضیلتی باورنكردنی برای آنها بود، همان مولویت و ولایت بر امت بود، كه برای چنین افرادی قابل تحمل نبود، نه معنای دیگری از معانی مولا و ولی.

احمد بن حنبل در «مسند» [7] ، فخر رازی در تفسیر [8] ، خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» [9] و غیر ایشان [10] روایت كردند و به نقل «مسند» احمد اكتفا می شود:

براء بن عازب نقل می كند و می گوید: با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفری بودیم و به غدیرخم فرود آمدیم، پس به نماز جماعت ندا داده شد، و برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زیر دو درخت را جاروب كردند، پس نماز ظهر را خواند و دست علی علیه السلام را



[ صفحه 93]



گرفت و فرمود: آیا نمی دانید كه من اولی به مؤمنین هستم از خودشان؟

گفتند: بلی.

فرمود: آیا نمی دانید كه من اولی به هر مؤمنی هستم از خودش؟

گفتند: بلی.

پس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:

من كنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

راوی گفت: عمر بعد از آن علی علیه السلام را ملاقات كرد، به او گفت:

هنیئا یا ابن ابی طالب! أصبحت و أمسیت مولی كل مؤمن و مؤمنة.

مبارك باشد ای پسر ابی طالب، كه مولای هر مؤمن و مؤمنه ای گردیدی.

این تهنیت از شخصی مانند عمر برای امر مشتركی بین آن حضرت و دیگران از معانی مولا نیست، بلكه شبهه ای نیست كه برای امری اختصاصی است و آن جز منصب زعامت و ولایت امر امت نخواهد بود.

جمعی از بزرگان عامه مانند ابن حجر عسقلانی در «الاصابة» [11] ، ابن اثیر در «اسد الغابة» [12] و غیر ایشان نقل كرده اند كه به نقل ابن اثیر اكتفا می شود:

ابواسحاق گفت: حدیث كرد مرا كسانی كه شماره ی آنها را احصا نمی كنم، كه علی علیه السلام در رحبه هر كس را كه قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را شنیده بود، طلب كرد كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من كنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

پس جماعتی برخاستند و شهادت دادند كه آنها این سخن را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله



[ صفحه 94]



شنیده اند، و قومی كتمان كردند، و آنها كه كتمان كردند از دنیا نرفتند تا كور شدند و آفتی به آنها رسید كه یزید بن ودیعة، و عبدالرحمان بن مدلج از آنها می باشند.

بدیهی است احتجاج آن حضرت به این حدیث و به شهادت طلبیدنش برای اثبات خلافت، مدلول حدیث را در ولایت امر و زعامت امت معین می كند.

بیان آن حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله قبل از بیان ولایت علی علیه السلام این است كه:

«خدا مولای من است، و من مولای هر مؤمنی هستم» و مولویت خدا نسبت به آن حضرت آن است كه هیچ كس جز خدا بر او ولایت ندارد، و هم چنان كه خدا ولی اوست، او ولی هر مؤمنی است، و همان ولایت كه آن حضرت صلی الله علیه و آله بر اهل ایمان دارد، علی علیه السلام هم دارد، و این بیان روشن می كند كه این ولایت، ولایت امر است.

حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله قبل از معرفی علی علیه السلام از آنان التزام و اقرار به این جمله گرفت «ألست أولی بكم؟» گفتند: «بلی» و این همان اولویتی است كه خداوند متعال در قرآن فرموده است:

(النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) [13] .

«پیامبر سزاوارتر به مؤمنین است از خودشان.»

و پس از آن فرمود: «هر كس من مولای اویم علی مولای اوست».

و با تقدیم جمله ی «ألست أولی بكم» رفع هرگونه شبهه ای را در معنای (ولی) فرمود، و همان اولویتی را كه خودش نسبت به مؤمنین داشت برای علی علیه السلام اثبات كرد.



[ صفحه 95]



حدیث اول:

قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است كه به آن حضرت فرمود:

«أنت منی و أنا منك» [14] .

این حدیث را بخاری و غیر او از اكابر ائمه ذكر كرده اند.

شكی نیست كه كمال عالم هستی به عقل و علم و بندگی و اطاعت اختیاری خداوند متعال است، و امتیاز خلقت انسان همین عقل و اطاعت به اختیار اوست، و هدف از خلقت او نیز همین است.

بنابراین، كمال انسان، رسیدن او به مرتبه ی اتصال به علم غیب، و نورانی شدن عقلش به نور وحی است، كه این مرتبه ی نبوت است.

و كمال مرتبه ی نبوت، به سفارت از طرف خالق به سوی خلق، برای نورانی كردن عقول آنان به نور حكمت الهیه است كه این مرتبه ی رسالت است.

و كمال مرتبه ی رسالت وصول به مرتبه ی عزم بر عهد معهود و میثاق مأخوذ است، كه مرتبه ی اولوالعزم برای بعضی از پیامبران مبعوث به شریعت است.

و كمال این مرتبه، رسیدن به مرتبه ی خاتمیت است، كه مرتبه ی بعثت به شریعت ابدی است، كه نهایت حد كمال انسانیت است، و صاحب این مرتبه خاتم ماسبق و فاتح ما استقبل، و اسم اعظم، و مثل اعلی، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است.

علی علیه السلام به مرتبه ای واصل شد، كه آن كس كه خدا در شأن او فرمود:

(و ما ینطق عن الهوی) [15] .

«و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید.»



[ صفحه 96]



فرمود: «علی منی»؛ (علی از من است).

یعنی: او مشتق از یكدانه گوهر عالم امكان، كه نفس قدسیه، و علت غائیه خلقت عالم، و خلیفه قرار دادن آدم است.

و حضرت به این جمله اكتفا نكرده، و پس از آن فرمود:

«و أنا منه» تا بفهماند كه هدف از وجود و بعثت خاتم، و آنچه قوام امنیت او به آن است، یعنی هدایت به دین قویم و صراط مستقیم، حدوثا و بقاء متحقق نمی شود، الا به علی و اولاد معصومین او علیهم السلام.

آیا چگونه فصل در خلافت از پیامبر ممكن است، بین آن كس كه او از پیامبر و پیامبر از اوست؟!

حدیث دوم:

بزرگان ائمه ی حدیث از عامه و خاصه به صحت این حدیث اعتراف كرده اند، كه حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.

دلالت این حدیث با توجه به شناخت قرآن مجید، معلوم می شود، در ذیل به اختصار به اموری اشاره می شود:

1- در كتب الهیه افضل از قرآن كریم وجود ندارد:

(الله نزل أحسن الحدیث كتابا متشبها) [16] .

«خدا (برای هدایت امت آخرالزمان) قرآن را فرستاد كه بهترین حدیث است كتابی است كه آیاتش همه با هم متشابه است».

(ان هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم) [17] .



[ صفحه 97]



«همانا این قرآن به راست ترین و استوارترین طریقه هدایت می كند».

2- خداوند متعال آن را به اوصافی وصف نموده است كه قلم از تحریر آن، و بیان از تقریر آن عاجز است:

(بل هو قرآن مجید - فی لوح محفوظ) [18] .

«بلكه این كتاب قرآن بزرگوار الهی است كه در لوح محفوظ حق و صفحه ی علم ازلی نگاشته است».

(انه لقرآن كریم - فی كتاب مكنون) [19] .

«كه این قرآن بسیار (كتاب بزرگوار و سودمند) و گرامی است در لوح محفوظ سرّ حق».

(و لقد آتیناك سبعا من المثانی و القرآن العظیم) [20] .

«(ای محمد!) همانا ما به آیه باثنا (در سوره ی حمد) و این قرآن باعظمت را برای تو فرستادیم».

(یس - و القرآن الحكیم) [21] .

«یس (ای سید رسولان و ای كامل ترین انسان!) قسم به قرآن، حكمت برین».

3- خداوند متعال خود را معلم قرآن قرار داده است:

(الرحمن - علم القرآن) [22] .

«خدای مهربان (بر پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله) قرآن آموخت».



[ صفحه 98]



4- به آنچه از جبروت الهی در این كتاب تجلی كرده است، اشاره نموده و می فرماید:

(لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله) [23] .

«و (ای پیامبر!) اگر ما این قرآن (عظیم الشأن را) بر كوه نازل می كردیم مشاهده می كردی كه كوه از ترس خدا خاشع و ذلیل و متلاشی می گشت».

5- به آنچه از قدرت خود، در اسرار پنهان شده در آیاتش، تجلی كرده است، اشاره نموده و می فرماید:

(ولو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو كلم به الموتی) [24] .

«و اگر كتابی با اعجاز بیان كوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آرد و زمین را از هم بشكافد همین قرآن باعظمت است».

6- این كتاب مظهر علم و حكمت خداوند متعال است:

(و انك لتلقی القرآن من لدن حكیم علیم) [25] .

«و (ای پیامبر!) آیات قرآن عظیم از جانب خدای دانای حكیم به وحی بر تو القاء می شود».

(و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شی ء و هدی و رحمة) [26] .

«و ما بر تو این قرآن عظیم را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را



[ صفحه 99]



روشن كند (و راه دین حق را از راه های باطل بنماید) و هدایت و رحمت باشد.»

6- پروردگار خود را بر انزال این كتاب حمد و ستایش می فرماید:

(الحمدلله الذی أنزل علی عبده الكتاب و لم یجعل له عوجا) [27] .

«ستایش و سپاس مخصوص خداست كه بر بنده ی (خاص) خود محمد صلی الله علیه و آله این كتاب بزرگ را نازل كرد و در آن هیچ نقص و عوجی ننهاد».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تمسك به این كتاب عزیز می فرماید:

پس هرگاه فتنه ها و آشوب ها بر شما مشتبه شد، و شما را فراگرفت، به قرآن رو آورید، زیرا همانا قرآن شفیعی است كه شفاعتش پذیرفته است، و گزارش دهنده است از بدی ها كه گفته اش تصدیق شده است، هر كس آن را پیشوای خود كرد، او را به بهشت رهبری كند، و هر كس آن را پشت سر خود قرار دهد، او را به جهنم و دوزخ كشاند.

قرآن راهنمایی است كه بهترین راه ها راهنمایی كند، و كتابی است كه در آن تفصیل و بیان و به دست آوردن حقایق است، و جدا كننده حق از باطل است، آن كلام فصل است و شوخی و هزل نیست، برای آن ظاهر و باطنی است، پس ظاهرش حكم، و باطنش علم است، ظاهرش جلوه و زیبایی دارد، و باطنش ژرف و عمیق، برای آن حدودی است كه بر آن حدود، حدودی است. شگفتی های آن به شماره نیاید، و غرائب و نوآوری های آن كهنه نشود، در آن چراغ های هدایت و نورافكن حكمت است، و دلیل و راهنمایی معرفت است برای آن كس كه آن را بشناسد» [28] .



[ صفحه 100]



آری، خداوند متعال در این كتاب برای خلق خود تجلی كرده است، و كسی كه آن را نازل كرده، در آیات مذكوره، و آن كس كه بر او نازل شده در كلمات مزبوره آن را تعریف نموده اند.

چه بسیار بزرگ است قدر و منزلت كسی كه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله او را با قرآن و قرآن را با او قرار داده است؟

او با ظاهر قرآن است به حكمت قرآن، و با باطن قرآن است به علم قرآن، و با عجایبی كه شماره نشود و با غرایبی كه تمام نشود، همراه است، و با این معیت، تمام آنچه بر همه ی انبیاء از كتاب و حكمت نازل شده است، در نزد اوست.

و برطبق روایات بزرگان تفسیر و حدیث از عامه و خاصه، [29] علی علیه السلام أذن واعیه - گوش شنوا و فراگیر - در كلام خداوند متعال است:

(و تعیها اذن واعیة) [30] .

«گوش شنوای هوشمندان این پند و تذكر را تواند شنید».

و اوست كسی كه گفت:

سلونی فوالله! لا تسألونی عن شیء الا أخبرتكم و سلونی عن كتاب الله فوالله! ما من آیة الا و أنا أعلم أبلیل نزلت أم بنهار. [31] .

از من بپرسید، به خدا سوگند! از چیزی نپرسید مگر این كه به شما از آن خبر دهم، و بپرسید از كتاب خدا، پس به خدا سوگند! آیه ای نیست مگر این كه من می دانم در شب نازل شده است یا در روز.



[ صفحه 101]



چه بسیار بزرگ است مقام كسی كه پیامبر صلی الله علیه و آله او را با قرآن قرار داده است، و با این كه معیت قائم به دو طرف است - و علی علیه السلام كه با قرآن بود، قرآن هم با علی علیه السلام است - ولی به جمله ی «علی علیه السلام مع القرآن» اكتفا ننموده، و در عظمت او اضافه فرمود: «و القرآن مع علی»، و این نكته ای است كه فقط اولوالباب به آن می رسند.

و در ابتدا به علی علیه السلام و اختتام به قرآن در جمله ی اول، و ابتدا به قرآن و اختتام به علی علیه السلام در جمله دوم، و ترتیب كلام، از كسی كه فصیح ترین مردم است، لطائفی است كه مجال را وسعت شرح آنها نیست.

خلاصه ی كلام این كه: در انبیا و مرسلین، افضل از پیامبر امین نیست، و چون علی علیه السلام از او، و او از علی علیه السلام است «أنت منی و أنا منك»، پس او تالی تلو بهترین خلق خدا است.

و در كتب نازله، اعلی از قرآن مبین نیست، و چون علی علیه السلام با قرآن و قرآن با علی علیه السلام است «علی مع القرآن و القرآن مع علی»، پس قلب او خزینه ی تمام آنچه از طرف خداوند متعال نازل شده - از هدایت، نور، كتاب و حكمت - خواهد بود.

آیا با این اوصاف شكی باقی می ماند در این كه او سزاوارترین شخص برای خلیفه ی پیامبر كریم و مفسر قرآن عظیم می باشد؟!

و آیا شكی باقی می ماند كه او مولای هر كسی است كه به خداوندی ایمان دارد كه فرموده است:

(ما آتاكم الرسول فخذوه) [32] .

«آنچه پیامبر حق دستور دهد، بگیرید».



[ صفحه 102]



(ما علی الرسول الا البلاغ المبین) [33] .

«و بر پیامبر جز ابلاغ رسالت كامل تكلیفی نخواهد بود».

حدیث سوم:

حدیثی است كه به صحت سند آن اهل حدیث و رجال از عامه اعتراف كردند، و خلاصه ی آن، این است:

جمعی نزد ابن عباس آمدند و ناروا به امیرالمؤمنین علیه السلام می گفتند.

ابن عباس گفت: ناروا به كسی می گویند كه برای او ده فضیلت است كه برای احدی نیست:

1- در جنگ خیبر كه (دیگران رفتند و عاجزانه برگشتند) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كسی را می فرستم كه هرگز خدا او را خوار و ذلیل نكرد؟، او دوست دارد خدا و پیامبر را، و خدا و پیامبر دوستدار او هستند.

همگی گردن كشیدند كه چنین كسی كیست؟ پس فرمود: علی كجاست؟

آن حضرت با چشم رمد دیده آمد، بعد از شفای چشم به دست پیامبر صلی الله علیه و آله، آن حضرت رایت را سه مرتبه به اهتزاز درآورد و به دست علی علیه السلام داد.

2- پیامبر خدا فلانی را با سوره ی توبه به جانب مشركین فرستاد، پس علی علیه السلام را پشت سر او فرستاد و سوره را از او گرفت، و فرمود: سوره را نمی برد مگر مردی كه او از من است و من از اویم.

3- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كدامیك از شما با من در دنیا و آخرت موالات می كنید؟

كسی نپذیرفت، به علی علیه السلام فرمود: تو ولی من هستی در دنیا و آخرت.

4- علی علیه السلام اول كسی بود كه ایمان آورد بعد از خدیجه علیهاالسلام.



[ صفحه 103]



5- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جامه ی خود را بر چهار نفر انداخت: بر علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام و فرمود:

(انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیرا)

6- علی علیه السلام آن كسی بود كه جان خود را فدای جان پیامبر صلی الله علیه و آله كرد و جامه ی او را پوشید و شب بر جای او خوابید، و تا صبح مشركین به گمان پیامبر، او را سنگباران كردند.

7- در غزوه ی تبوك علی علیه السلام را در مدینه به جای خود گذاشت، چون از فراق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آن سفر گریه كرد، فرمود: آیا راضی نمی شوی كه منزلت تو نسبت به من، همان منزلت هارون باشد نسبت به موسی، مگر آنكه بعد از من پیامبری نیست، همانا سزاوار نیست كه من بروم مگر اینكه تو خلیفه ی من باشی.

8- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: تو بعد از من ولی هر مؤمن و مؤمنه هستی.

9- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تمام درهایی كه به مسجد آن حضرت باز می شد، بست، به جز در خانه ی علی علیه السلام را.

10- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه» [34] .

آیا با وجود نص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله كه رایت فتح را با وجود همه ی اصحاب به دست علی علیه السلام داد و تنها او را حبیب و محبوب خدا و پیامبر خواند، و پیام خدا را از دیگران گرفت و به او داد، كه باید مبلغ كلام خدا، علی علیه السلام باشد، به علت این كه او از من و من از اویم، و تصریح آن حضرت كه سزاوار نیست من بروم و تو خلیفه ی من نباشی، و بیان ولایت مطلقه و كلیه ی آن حضرت به «أنت ولی كل مؤمن



[ صفحه 104]



بعدی و مؤمنة» و «من كنت مولاه فعلی مولاه» در این سنت صحیحه برای اهل نظر و انصاف مجال شك و ریبی در خلافت بلافصل آن حضرت باقی می ماند؟!


[1] سوره ي مائده، آيه ي 67.

[2] أسباب النزول ص 135، شواهد التنزيل ج 1 ص 249 و 254 و 255 و 257 و 402 و ج 2 ص 391 و 451، الدر المنثور ج 2 ص 298.

[3] مراجعه شود به تاريخ بغداد ج 8 ص 284، شواهد التنزيل ج 1 ص 123 و 200 و ج 2 ص 391، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 233 و 234.

[4] نور الابصار، ص 87، در فصل «في ذكر مناقب سيدنا علي بن ابي طالب ابن عم الرسول و سيف الله المسلول».

[5] سوره ي معارج، آيه ي 1.

[6] سوره ي معارج آيه ي 3 - 1.

[7] مسند احمد حنبل ج 4 ص 281.

[8] التفسير الكبير ج 12 ص 49، در تفسير آيه ي (يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك).

[9] تاريخ بغداد ج 8 ص 284.

[10] نظم درر السمطين ص 109، ذخائر العقبي ص 67، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 220 و....

[11] الاصابه في تمييز الصحابه ج 4 ص 300، القسم الأول عبدالرحمان بن مدلج.

[12] اسد الغابة ج 3 ص 321، و مراجعه شود به مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 119، مجمع الزوائد ج 9 ص 105 و 107.

[13] سوره ي احزاب آيه ي 16.

[14] صحيح بخاري ج 3 ص 168، كتاب الصلح باب كيف يكتب هذا... و ج 4 ص 207 باب مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام ج 5 ص 204 و 108.

[15] سوره نجم آيه ي 3.

[16] سوره ي زمر آيه ي 23.

[17] سوره ي اسراء آيه ي 9.

[18] سوره ي بروج آيه ي 22 - 21.

[19] سوره ي واقعه آيه ي 78 - 77.

[20] سوره ي حجر آيه ي 87.

[21] سوره يس آيه ي 2 - 1.

[22] سوره الرحمان آيه ي 1 و 2.

[23] سوره حشر آيه ي 21.

[24] سوره رعد آيه ي 31.

[25] سوره ي نمل آيه ي 6.

[26] سوره ي نحل آيه ي 89.

[27] سوره ي كهف آيه ي 1.

[28] كافي ج 2 ص 599.

[29] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 7 ص 220، نظم درر السمطين ص 92، كنز العمال ج 13 ص 135 و 177، جامع البيان ج 29 ص 69.

[30] سوره ي حاقه آيه ي 12.

[31] فتح الباري ج 8 ص 459، كنز العمال ج 2 ص 565 و با اندك تفاوتي در شواهد التنزيل ج 1 ص 42.

[32] سوره ي حشر آيه ي 7.

[33] سوره ي نور آيه ي 54.

[34] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 132، مسند أحمد ج 1 ص 230، السنن الكبري للبيهقي ج 5 ص 112.